فصل اول

ساخت وبلاگ

امکانات وب

فصل چهارم   چشمم را به آرامی باز کردم. نور اتاق به چشمم زد و سریع چشمم را بستم. دیوید سراسیمه به سمتم آمد و گفت: فابین،فابین، حالت خوبه؟ بگذار برم دکتر رو بیارم. دیوید بعد از چند ثانیه همراه با دکتر آمد پیشم. دکتر چراغ قوه ای را گرفت و نورش را به دو چشمم زد و بعد گفت: حالش جا آمد می تونین ببرینش. دیوید روی یک صندلی نشتس و گفت : خوبی فابین؟ بهم خبر دادند که بیهوش پیدات کردن ترسیدم، شانس آوردی نکشتن فصل اول...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل اول دنبال می کنید

برچسب : انتقام,فابین, نویسنده : entegame-fabien بازدید : 1425 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 7:09

سلام.
سال قبل یک داستان نوشتم پلیسی عاشقانه.
از 15 تیر یک فصل یک فصل از داستان رو تو وبلاگم می زارم
خوشحال میشم تا ته آن را بخوانید.
در ضمن فقط یکشنبه و چهارشنبه ها داستانم رو می گذارم
در ضمن
کپی داستان و ننوشتن منبع جایز نیست فصل اول...
ما را در سایت فصل اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : entegame-fabien بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 19:57

به نام خدا انتقام فابین به سقف اتاق کارم زل زده بودم و یکدفعه صدای زنگ تلفن به صدا در آمد. گوشی را برداشتم.آقای الکس بود.رئیس پلیس اداره ی مان.گفت: بیا پیشم.گفتم:چشم. کتم را پوشیدم و از اتاق کارم آمدم بیرون.سربازان اداره به من احترام نظامی دادند و با لبخندی گفتم:آزاد.به اتاق رئیس پلیس رفتم.در را زدم فصل اول...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : entegame-fabien بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 19:57